با من چشمهایت را ببند..!
میترسم از این ابلیس ها و برای احتیاط
تا چندی نامه هایت را با نام خدا آغاز نکن
در جایی که قفس میسازند و می فروشند
چون من ای مرغک بینوا هوای پرواز نکن
وقتی که هیچ نشانه ای از عدالت نیست
بیهوده برای آنچه که نیست اعتراض نکن
پرسیده ام و دیگر مپرس چرا؟که در جوابت
میگویند پایت را بیشتر از گلیمت دراز نکن
اینروزها تنها خاصیت دانستن رنج است
پس دیگر این قدر به دانسته هایت ناز نکن
عشق آخرین کلید رهاییمان از این بند است
گفتم و اما برای هر که تو فاش این راز نکن
میخواهم تو را ببرم به یک دنیای بهتر و حالا
با من چشمهایت را ببند و تا نگفته ام باز نکن
فرهاد
+ نوشته شده در دوشنبه هشتم بهمن ۱۴۰۳ ساعت 3:46 AM توسط FARHAD
|