من عاشق توام ورنه آنچه که هست
آدم پرست روی زمین و آدم پرست
تو کوزه ی شرابی و دلت خود شراب
پس آن بده تو مرا که میکندم مست
خرابه ای من و تو گنجی نهان در دلم
هرگز به آسانی نمی دهمت ز دست
گر بگسلی رشته ی الفت تو از دلم
بینی که رشته زندگی ام ز هم گسست
زیبایی چون تو را..! زیباترم آن است
آن لحظه ای که هستی مرا به تو بست
چون آینه ای که بیوفتد آنگونه ام ببین
عهدی که با تو بسته بودم اگر شکست
جانا تو این پرنده خسته را دیگر مپران
حالا که آمدش و روی بام تو نشست

فرهاد