مزاح کرده ام..!
این شعرها بی ارزشند کاغذ سیاه کرده ام
گویی برای هیچ و پوچ عمری تباه کرده ام
دنبال هم پائیزها،بهارها،هی آمدند و رفتند
من بی تو از این پنجره تنها نگاه کرده ام
با زخمهای بی شمار دردا پذیرفتم چه دیر
تنها مقصر عشق نیست من هم گناه کرده ام
با اینهمه شعروغزل سخت است باورش ولی
باید که اعتراف کنم من اشتباه کرده ام
هرگز عزیز نمیشدم در چشم تو چه سالهاست
که یوسفم را بی جهت در قعر چاه کرده ام
این آخرین شعر من است،، این بیت بیت آخرم
گفتی نگویم این را، باشد ..! مزاح کرده ام
فرهاد
یک عشق بی حد و حساب
من و دلم با لشکری پا به رکاب
همراه با
🌹 این شاخه رز
با احترام عالیجناب
تقدیم میشود به تو
من دوستت دارم تو را
بی پرده و حجب و حجاب
این را اگر میفهمی اش
دیگر چرا پس پیچ و تاب
با حال و با احساس من
این حال بی تو بس خراب
در نقش عاشق کشتنت
چه خوب بازی کرده ای
بانوی من با افتخار
سیمرغ بهترین عذاب
تقدیم میشود به تو..!